باز هم من و قلم وکاغذ من با احساسی پر از تنهایی و درد دردی فراتر از بی کسی غریبی غربت یعنی همه باشند وتو تنها باشی غربت یعنی تحقیر روح بی درک هیچ دلیلی غربت یعنی ارزش برای جسم بی اندیشه به روح می نویسم می نویسم از غربت تا روح داغدارم،اندکی احساس آرامش کند می نویسم تا در میان واژه هایم،باز امید را از چشم های خدا هدیه بگیرم تا همه بدانند بی لطف او ،بارانی نخواهد بود

به خودت افتخار کن ای سردار فاتح سرزمین احساسم که سرزمین وحشی احساسم را به بند کشیده ای و بر قلب وجانم حاکمی به خودت افتخار کن قلبی را که به قیمت سالها تنهایی حفظ کرده ام به نازچشمی تسخیرکرده ای به خودت افتخارکن *ای حاکم مطلق احساسم* »»»M«««

نظرات شما عزیزان:
|